قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.


و الطور (۱) بآن کوه که الله در آن با موسى سخن گفت.


و کتاب مسْطور (۲) و بنامه نوشته.


فی رق منْشور (۳) در ورقى گشاده.

و الْبیْت الْمعْمور (۴) و بآن خانه با فراوانى آمدندگان بآن و گروندگان گرد آن.


و السقْف الْمرْفوع (۵) و باین کاز برداشته آسمان افراشته.


إن عذاب ربک لواقع (۷) که عذاب خداوند تو بودنى است.

و الْبحْر الْمسْجور (۶) و بآن دریا از آب پر کرده.


ما له منْ دافع (۸) آن را باز دارنده نیست.

یوْم تمور السماء موْرا (۹) آن روز که در هم شورد و درهم گردد آسمان درهم گشتنى.


و تسیر الْجبال سیْرا (۱۰) و فرا رفتن آید کوه‏ها در هوا رفتنى.


فویْل یوْمئذ للْمکذبین (۱۱) ویل آن روز دروغ زن گیران را.


الذین همْ فی خوْض یلْعبون (۱۲) ایشان که در دروغ و نابکارى و باطل مى‏بازى کنند.


یوْم یدعون إلى‏ نار جهنم دعا (۱۳) آن روز که ایشان را و مى‏رانند راندنى بآتش دوزخ.


هذه النار التی کنْتمْ بها تکذبون (۱۴) این آن آتش است که شما مى‏آن را دروغ خواندید.


أ فسحْر هذا جادوى است این و دروغى أمْ أنْتمْ لا تبْصرون (۱۵) یا شما نمى‏بینید.


اصْلوْها مى‏رسید بآن آتش و مى‏سوزید فاصْبروا أوْ لا تصْبروا شکیبایى کنید یا نکنید سواء علیْکمْ یکسانست بر شما إنما تجْزوْن ما کنْتمْ تعْملون (۱۶) شما را پاداش بآن خواهند داد که میکردید.


إن الْمتقین فی جنات و نعیم (۱۷) پرهیزگاران در بهشتهااند با ناز وزید.


فاکهین شادان و نازان، نیک روزان و میوه‏خواران.


بما آتاهمْ ربهمْ بآنچه الله داد ایشان را. و وقاهمْ ربهمْ عذاب الْجحیم (۱۸) و بازداشت از ایشان عذاب آتش.


کلوا و اشْربوا: مى‏خورید و مى‏آشامید.


هنیئا گوارنده و نوش، بما کنْتمْ تعْملون (۱۹) بآنچه میکردید.

متکئین تکیه زدگان و باز خفتگان، على‏ سرر مصْفوفة بر تختها بر کنار.


و زوجْناهمْ بحور عین (۲۰) و با ایشان جفت کنیم سیاه چشمان فراخ چشمان.


و الذین آمنوا و ایشان که گرویدگان بودند، و اتبعناهم ذریاتهم ما پس ایشان فرا داشتیم و در ایشان رسانیدیم فرزندان ایشان بإیمان ألْحقْنا بهمْ ذریتهمْ بآنچه گرویده بودند فرزندان ایشان را در پدران رسانیدیم هر چند که در صلاح و عبادت چون پدران نبود، و ما ألتْناهمْ منْ عملهمْ منْ شیْ‏ء و از کردار بهینان چیزى نکاستیم. کل امْرئ بما کسب رهین (۲۱) هر مردى بآنچه خود کرد گروگانست.


و أمْددْناهمْ بفاکهة و ایشان را فراهم پیوستیم میوه‏ها، و لحْم مما یشْتهون (۲۲) و هر گوشتى که ایشان را آرزو بود.


یتنازعون فیها کأْسا مى‏روانند از یکدیگر در آن سراى پیرایهاى لا لغْو فیها و لا تأْثیم (۲۳) و دشنام و دروغ زن گرفتن یکدیگر نه.


و یطوف علیْهمْ و میگردد بر سر ایشان غلْمان لهمْ غلامان ایشان، کأنهمْ لوْلو مکْنون (۲۴) گویى که ایشان مرواریدند از گرد و آلایش کوشیده.


و أقْبل بعْضهمْ على‏ بعْض روى فرا یک دیگر گردانند یتساءلون (۲۵) یک دیگر را از گذشته‏ها مى‏پرسند.


قالوا إنا کنا قبْل فی أهْلنا مشْفقین (۲۶) گویند ما هر چند که در میان کسان خویش و جهانیان خویش بودیم پیش باز ترسنده بودیم.


فمن الله علیْنا سپاس نهاد الله بر ما و وقانا عذاب السموم (۲۷) و بازداشت از ما عذاب آتش.


إنا کنا منْ قبْل ندْعوه ما پیشین باز میخواندیم او را إنه هو الْبر الرحیم (۲۸) که او آن نوازنده مهربانست.


فذکرْ یاد کن و پند ده فما أنْت بنعْمة ربک بکاهن و لا مجْنون (۲۹) که تو بآن نیکویى که خداوند تو با تو کرد نه اختر گویى و نه دیوانه.


أمْ یقولون شاعر مى‏گویند شعر گوى است نتربص به ریْب الْمنون (۳۰) چشم بروز او نهاده‏ایم و در افتاد جهان.


قلْ تربصوا گوى چشم بر هم نهید بروز من فإنی معکمْ من الْمتربصین (۳۱) که من چشم بر هم نهادم بروز شما.


أمْ تأْمرهمْ أحْلامهمْ بهذا خردهاى ایشان ایشان را باین سخن میفرماید، أمْ همْ قوْم طاغون (۳۲) بلکه ایشان قومى‏اند ناپاک شوخ از اندازه بیرون.


أمْ یقولون تقوله میگویند او فرا نهاد این سخن و او فرا ساخت این قرآن بلْ لا یوْمنون نه ساخت که ایشان بنمى‏گروند.


فلْیأْتوا بحدیث مثْله إنْ کانوا صادقین (۳۴) گوى تا سخنى آرند همچون این سخن اگر مى‏راست گویند.


أمْ خلقوا منْ غیْر شیْ‏ء آفریده گشتند بى‏هیچ آفریدگار أمْ هم الْخالقون (۳۵) یا خود را خود آوردند.


أمْ خلقوا السماوات و الْأرْض یا آسمان و زمین ایشان آفریدند بلْ لا یوقنون (۳۶) بلکه ایشان بى‏گمان نمى‏باشند.


أمْ عنْدهمْ خزائن ربک یا نزدیک ایشانست خزانه‏هاى خداوند تو أمْ هم الْمصیْطرون (۳۷) یا ایشان پادشاهان اندو کامکاران بر کام خویش.


أمْ لهمْ سلم یسْتمعون فیه یا ایشان را نردوانیست که بآسمان نیوشند بر آن.


فلْیأْت مسْتمعهمْ بسلْطان مبین (۳۸) گوى تا نیوشنده ایشان بآسمان حجتى دارد آشکارا.


أمْ له الْبنات و لکم الْبنون (۳۹) یا او را دختران و شما را پسران.


أمْ تسْئلهمْ أجْرا یا از ایشان مزدى میخواهى فهمْ منْ مغْرم مثْقلون (۴۰) که ایشان از تاوان مزد گران‏بارند.


أمْ عنْدهم الْغیْب یا نزدیک ایشانست دانش آن چیز که از خلق نهانست، فهمْ یکْتبون تا ایشان بگویند و از آن خبر دهند.


أمْ یریدون کیْدا یا دستانى میسازند و ساز بدنهانى.


فالذین کفروا هم الْمکیدون (۴۲) ایشان که ناگرویدگان‏اند زیر ساز الله‏اند و درمانده ساز نهانى او.


أمْ لهمْ إله غیْر الله یا ایشان را خدائیست جز از الله، سبْحان الله عما یشْرکون (۴۳) پاکى خداى را از آن انبازان که ایشان میگویند.


و إنْ یروْا کسْفا من السماء ساقطا و اگر پاره‏اى بینند که از آسمان فرو افتد، یقولوا سحاب مرْکوم (۴۴) گویند این میغى است توى بر توى افکنده.


فذرْهمْ حتى یلاقوا گذار ایشان را تا پیش آید ایشان را و بینند، یوْمهم الذی فیه یصْعقون (۴۵) آن روز که در آن روز بر روى بر عذاب افتند.


یوْم لا یغْنی عنْهمْ آن روز که سود ندارد ایشان را کیْدهمْ شیْئا دستانها که ایدر مى‏سازند هیچ، و لا همْ ینْصرون (۴۶) و ایشان را یار نرسند و یارى ندهند.


و إن للذین ظلموا عذابا و این ستمکاران بر خویشتن را عذابى است دون ذلک پیش از عذاب دوزخ، و لکن أکْثرهمْ لا یعْلمون (۴۷) لکن بیشتر ایشان نمى‏دانند.


و اصْبرْ لحکْم ربک، شکیبایى کن حکم خداوند خویشتن را و چشم دار کار برگزاردن او را، فإنک بأعْیننا، که تو بر دیدار دو چشم مایى، و سبحْ بحمْد ربک. و خداوند خویش را بستاى بپاکى، حین تقوم (۴۸)، آن گه که از خواب برخیزى.


و من اللیْل فسبحْه و بشب نماز کن او را و به بى‏عیبى یاد کن، و إدْبار النجوم (۴۹) و پس روى به ناپیدایى نهادن ستارگان.